زیر درخت نارون

شاپرک خانوم مینویسد...

زیر درخت نارون

شاپرک خانوم مینویسد...

۴.

داره بارون تندی میاد... بعد از مدتها بالاخره بارون اومد و حالا من با وجود تموم کارایی که سرم ریخته به هر بهانه ایی از اتاق میرم بیرون تا بوی بارونو با تموم وجودم داخل ریه هام بدم...اصلا واسم مهم نیست کتونیه کرم رنگم که خیلیم دوسش دارم خیس بشه...این بارون به ادم حس تازگی میده ...قطره های درشتش که به صورتم میخوره ...موهام که خیس میشه ... اون حس وحشی بودنم بیدار میشه و خدا به داد اون کسی برسه که جفتم نشسته باشه!

۳.

امروز از اون روزای خوبیه که سرشارم از یه حس خوب  که اروم اروم زیر پوستم میخزه امروز سر کار تونستم تموم کارارو اونجوری که باید انجام بشه انجام بدمو ازین بابت خیلی خوشحالم ... خوشحالم که این روزا اینقد سرم شلوغه که نمیتونم به چیزای بد فک کنم...روزا میگذرنو و من به یه آینده خوب خیلی میدوارم ... رنگ این پستم سبز سبزه...

آهنگ علی کوچولو با ورژن جدید

۲.

همیشه نوشتن تو بک گراند صورتی رو دوست داشتم و حالا ...شاید صورتی بعد از رنگ سبز جز رنگای مورد علاقه من باشه نه نه... بنفشو فراموش کردم ... خیلی وقته دنبال جایی ام واسه نوشتن از خود خود واقعیم بدون دروغ و البته کمی باسانسور ...!سانسور بخاطر اینکه "دیوارها هم گوش دارند...هیس"و اما شاید این پست مقدمه ایی باشه واسه معرفیه من...شاپرک خانوم یه اسم مستعاره یه دختر 23 ساله که به تازگی عمه شده ... ناردونه را بسیار میپرسته و هرجا میره همش دنبال چیزیه که واسش بخره کنار بزاره تا یروزی که عمه صداش کرد بهش بده(اسمایلیه ادم بدجنس!)... الهی فداش شم... امروز 2ماه و 3روزه که بعنوان کاراموز تو یه شرکت مشغولم و اگه تا ماه دیگه این موقع خودمو به سطحی که اقای د (مدیر قسمت نرم افزار)میگه نرسونم باید قید سرکار اومدنو بزنم...مهم صبح زود پا شدنو رنگ افتابو ندیدن نیست ...گاهی وقتا خیلی خسته میشمو احساس میکنم توانایی انجامشو ندارم روزایی هم پر میشم از یه انرژی باور نکردنی که میتونه دنیارو شکست بده و به هر سختی غلبه کنه ... روزایی که خسته میشم میخوام قید همه چی رو بزنم اما لحظه های اخر باز پشیمون میشم ...کلن ادم لجبازیمو با خودمم لج میکنم... لذت دنیا واسم تو لوازم ارایشه...ارایش کردنو خیلی دوست دارم  گرچه از وقتی کارمند شدم سعی میکنم خودمو کنترل کنم ولی خوب ...این روزا خیلی سرم شلوغه... اینروزا احساس میکنم تموم سرگرمی هامو تموم چیزایی که باعث خوشحالیم میشده رو گم کردم توی یه احساس گیچی دست و پا میزنمو امیدوارم یروزی بتونم به حالت طبیعیم برگردم... تموم چیزی که اینروزا خوشحالم میکنه سرکار ارفتنمو خنده های مامانه که تو خونه پر میشه و 100البته روزایی که میخوام ناردونه رو ببینم... عجیب احساس میکنم این پستم با اهنگ "معجزه ی من" سعید م.درس میخونه...

۱.

صدای قلب نیست... 

صدای پای توست که شبها در سینه ام میدود ...

کافیست کمی خسته شوی... 

کافیست بایستی...